۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

نگاه ندا …

 

56841

ای سبز ، ندا دیده به راهت دارد
اُمـّیــــد به گام  دادخواهت دارد
راهی که تو می روی ز چاه آکنده ست
بادا که نگاه  او نگاهت دارد !

 

“شهادت ندا آقاسلطان نماد آزادی خواهی ایرانیان سبز بدست مزدوران دیکتاتور”

سروده ای از شمس لنگرودی برای نـدای عزیز

دخترم
سنت‌شان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدى
ملتى زنده به گور مى‌شود.
ببین که چه آرام سر بر بالش مى‌گذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال مى‌خورد.
تو فقط ایستاده بودى
و خوشدلانه نگاه مى‌کردى
که به خانه‌ات برگردى
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم
و خیل خیال هاى خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر مى زنند.
تو مثل مرغ حلالى به دام افتادى
مرغى حیران
که مضطربانه چهره ى صیادش را جستجو مى کند
تو به دام افتادى
همچون خوشه ى انگورى
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام مى شود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجره ها، بام ها
کیانند اینان در تاریکى
که با صداى پرنده ى خانگى
پارس مى کنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مى شوى.
آه نداى عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه‌ى ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا داده اند
بلبلانند
میلیون ها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى‌خوانند نشنوى
یعنى پنجره‌ات را بستند که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالش مى گذارد
او که صید حلال مى خورد.

“اولین سالگردشهادت  ندا آقاسلطان نماد آزادی خواهی ایرانیان “

برای آزادی

من به این نبرد سبز می روم
برای مادرم
برای پدرم
برای خواهرم
برای برادرم
برای همسرم
برای فرزندم
برای هم وطنم
برای دفاع از حقم
برای آزادی
و برای سرزمینم
در این نبرد
شاید صدمه ببینم
شکنجه شوم
به من تجاوز شود
توهین شود
و شاید کشته شوم
شاید امروز
آخرین روزی باشد که طلوع آفتاب را می بینم
شاید این آخرین خداحافظی بین من و مادرم باشد
و این لبخند هنگام دیدن پرچم های سبز،آخرین لبخند من
پس اگر من رفتم
و اگر چشم هایم تا ابدیت بسته شد
برای من گریه نکن
به من افتخار کن
و راهم را ادامه بده
و هر گاه در این راه احساس تنهایی کردی
مرا به یاد بیاور
من همیشه
در هر ثانیۀ این تولد سبز

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

درکوچه سارشب

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

سایه

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

من آریایــــــــــــــــــــــــــی ام ،پسر مشــــــــــرق زمین

من آریایی ام , پسر مشرق زمین
خدای من اهورا مزدا است
پیامبر من کـــــــــــــوروش بزرگ است
امامان من داریوش بزرگ، خشایارشاه، مازیار، انوشیروان عادل و یزدگرد
امام زمان من کاوه آهنگر است
روحانیون من فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی و ابن سینا
کتاب مقدس من شاهنامه است
محـــــــــــــــــــراب من دل است
دین من عشــــــــــــــــــق و وجـــــــــــــــــــــــــدان من است
ایمان من خرد است
اصول و فروع دین من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است
عاشورای من قادسیه است
شهدای من رستم ،فرخزاد و بابک خرمدین است

پرچم من درفش کاویانی است
عید من مهرگان و نوروز است

...

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

راه سبز امید

  نامم را پدرم انتخاب کرد
نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم !
دیگر بس است !
راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
 
green-iran-8469202-1200-1096
راه سبز امید
...
اولین پست دربلاگر…