۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

ذهن

از آن رو که ذهن تو قلمروی خاص توست ،

می توانی هر فکر تازه ای را چند روزی بیازمایی .

وین دایر

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

نیلوفر/هوشنگ ابتهاج

ای کدامین شب
یک نفس بگشای
جنگل انبوه مژگان سیاهت را
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو
پیکر مهتابگون دختری کز دور
با نگاه خویش می جوید
بوسه شیرین روزی آفتابی را
از نوازش های گرم دست های من
دختری نیلوفرین شبرنگ مهتابی
می تپد بی تاب در خواب هوسناک امید خویش
پای تا سر یک هوس آغوش
و تنش لغزان و خواهش بارمی جوید
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم
بسترم را
تا بلغزد از طلب سرشار
همچو موج بوسه مهتاب
روی گندم زار
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستهای من
شبنم یک عشق وحشی را
ای کدامین شب باک نفس بگشای سیاهت را

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

گذرگاه زمان

درگذرگاه زمان عشق هامی میرند

رنگ هارنگ دگرمی گیرند

وفقط خاطـــــــــــــــــــــــــــــره هاست

که چه تلخ وچه شیرین باقی می مانند.