۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

مرا به نام کوچکم صدابزن !

درخت ر ابه نام برگ

بهار رابه نام گل

ستاره را به نام نور

کوه رابه نام سنگ

دل شکفته مرا به نام عشق

مرا به نام کوچکم صدابزن !

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

چه کسی میخواهد من وتو ما نشویم …

با من اكنون چه نشتنها، خاموشیها
با تو اكنون چه فراموشیهاست
چه كسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشویم، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از كجا كه من و تو
شور یكپارچگی را در شرق
باز برپا نكنیم
از كجا كه من و تو
مشت رسوایان را وا نكنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

فراموشی…

در عرض یک دقیقه میشه کسی راخرد کرد

در عرض یکساعت میشه کسی رادوست داشت

ودر عرض یک روز عاشق شد

اما یک عمر طول میکشد تا کسی را فراموش کرد .

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

سبز - خســـــــــرو گلســــــــــــرخی

ای کاش
هزار تیغ برهنه
بر اندوه تو می نشست
تا بتوانم
بشارت روشنی فردا را
بر فراز پلک هایت
نگاه کنم
اینک
صدای آن یار بی دریغ
گل می کند در سبزترین سکوت
و گلهای هرزه را
در بارش مداوم خویش
درو می کند
جنگل
در اندیشه های سبز تو
جاری ست

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

درسبزهای سبز – خســـــــــــــــــــــرو گلســـــــــــــــــرخی

در زیر پلک خیس جنگل
در سبزهای سبز جنگل
کوچک
چوپان تنهایی ست
که هر غروب در نی
فریاد جنگلی ها را
سرریز می کند
جنگل صدای گمشدگی ست
جنگل
صمیم وحدت ماست
و چشم های کوچک
باور نمی کند
اینک صدای او
در پیچ و تاب سرد سیاهکل
گل می دهد
در زیر پلک های خیس جنگل
در سبزهای سبز شمالی ام
کوچک
یک نام یا صداست
آواره ی غم نشین
هر عصر می نوازد
آهنگ کهنه را
و با صدای نی لبکش
آنها
برادرانم
گل های هرزه را
با خون پاک خود
تطهیر می کنند

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

ذهن

از آن رو که ذهن تو قلمروی خاص توست ،

می توانی هر فکر تازه ای را چند روزی بیازمایی .

وین دایر

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

نیلوفر/هوشنگ ابتهاج

ای کدامین شب
یک نفس بگشای
جنگل انبوه مژگان سیاهت را
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو
پیکر مهتابگون دختری کز دور
با نگاه خویش می جوید
بوسه شیرین روزی آفتابی را
از نوازش های گرم دست های من
دختری نیلوفرین شبرنگ مهتابی
می تپد بی تاب در خواب هوسناک امید خویش
پای تا سر یک هوس آغوش
و تنش لغزان و خواهش بارمی جوید
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم
بسترم را
تا بلغزد از طلب سرشار
همچو موج بوسه مهتاب
روی گندم زار
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستهای من
شبنم یک عشق وحشی را
ای کدامین شب باک نفس بگشای سیاهت را

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

گذرگاه زمان

درگذرگاه زمان عشق هامی میرند

رنگ هارنگ دگرمی گیرند

وفقط خاطـــــــــــــــــــــــــــــره هاست

که چه تلخ وچه شیرین باقی می مانند.

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

نگاه ندا …

 

56841

ای سبز ، ندا دیده به راهت دارد
اُمـّیــــد به گام  دادخواهت دارد
راهی که تو می روی ز چاه آکنده ست
بادا که نگاه  او نگاهت دارد !

 

“شهادت ندا آقاسلطان نماد آزادی خواهی ایرانیان سبز بدست مزدوران دیکتاتور”

سروده ای از شمس لنگرودی برای نـدای عزیز

دخترم
سنت‌شان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدى
ملتى زنده به گور مى‌شود.
ببین که چه آرام سر بر بالش مى‌گذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال مى‌خورد.
تو فقط ایستاده بودى
و خوشدلانه نگاه مى‌کردى
که به خانه‌ات برگردى
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم
و خیل خیال هاى خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر مى زنند.
تو مثل مرغ حلالى به دام افتادى
مرغى حیران
که مضطربانه چهره ى صیادش را جستجو مى کند
تو به دام افتادى
همچون خوشه ى انگورى
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام مى شود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجره ها، بام ها
کیانند اینان در تاریکى
که با صداى پرنده ى خانگى
پارس مى کنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مى شوى.
آه نداى عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه‌ى ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا داده اند
بلبلانند
میلیون ها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى‌خوانند نشنوى
یعنى پنجره‌ات را بستند که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالش مى گذارد
او که صید حلال مى خورد.

“اولین سالگردشهادت  ندا آقاسلطان نماد آزادی خواهی ایرانیان “

برای آزادی

من به این نبرد سبز می روم
برای مادرم
برای پدرم
برای خواهرم
برای برادرم
برای همسرم
برای فرزندم
برای هم وطنم
برای دفاع از حقم
برای آزادی
و برای سرزمینم
در این نبرد
شاید صدمه ببینم
شکنجه شوم
به من تجاوز شود
توهین شود
و شاید کشته شوم
شاید امروز
آخرین روزی باشد که طلوع آفتاب را می بینم
شاید این آخرین خداحافظی بین من و مادرم باشد
و این لبخند هنگام دیدن پرچم های سبز،آخرین لبخند من
پس اگر من رفتم
و اگر چشم هایم تا ابدیت بسته شد
برای من گریه نکن
به من افتخار کن
و راهم را ادامه بده
و هر گاه در این راه احساس تنهایی کردی
مرا به یاد بیاور
من همیشه
در هر ثانیۀ این تولد سبز

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

درکوچه سارشب

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

سایه

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

من آریایــــــــــــــــــــــــــی ام ،پسر مشــــــــــرق زمین

من آریایی ام , پسر مشرق زمین
خدای من اهورا مزدا است
پیامبر من کـــــــــــــوروش بزرگ است
امامان من داریوش بزرگ، خشایارشاه، مازیار، انوشیروان عادل و یزدگرد
امام زمان من کاوه آهنگر است
روحانیون من فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی و ابن سینا
کتاب مقدس من شاهنامه است
محـــــــــــــــــــراب من دل است
دین من عشــــــــــــــــــق و وجـــــــــــــــــــــــــدان من است
ایمان من خرد است
اصول و فروع دین من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است
عاشورای من قادسیه است
شهدای من رستم ،فرخزاد و بابک خرمدین است

پرچم من درفش کاویانی است
عید من مهرگان و نوروز است

...

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

راه سبز امید

  نامم را پدرم انتخاب کرد
نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم !
دیگر بس است !
راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
 
green-iran-8469202-1200-1096
راه سبز امید
...
اولین پست دربلاگر…