چرا بیهوده بر این بام می خوانی....
که را می جویی ای مرغ پریشان گو...؟----
در این شهر که من می دانم و تو نیز....
فراوان است درد ـــ اما دوائی نیست!! ....
نشان از آشنایی نیست...
زمانی بود، یاری بودو یارانی...
سرود نغمه شور آفرین آبشارانی...
شرابی... ساقی ای... پیمانه ای، غوغای مستانی....
گلی و بلبلی بر شاخسارانی...
زمستان آمد و سرما و گل پژمرد...
نواگر بلبل این جویباران مرد....
ز حسرت باغبان افسرد.... کو کو ؟؟؟