۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه
۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه
بهشت ودوزخ...
۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه
بودن - شاملو
گر بدينسان زيست بايد پست
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچة بن بست من
گر بدينسان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه، بر تراز بي بقاي خاك.
۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه
چرا بیهوده براین بام میخوانی؟ای مرغ پریشان گوی
چرا بیهوده بر این بام می خوانی....
که را می جویی ای مرغ پریشان گو...؟----
در این شهر که من می دانم و تو نیز....
فراوان است درد ـــ اما دوائی نیست!! ....
نشان از آشنایی نیست...
زمانی بود، یاری بودو یارانی...
سرود نغمه شور آفرین آبشارانی...
شرابی... ساقی ای... پیمانه ای، غوغای مستانی....
گلی و بلبلی بر شاخسارانی...
زمستان آمد و سرما و گل پژمرد...
نواگر بلبل این جویباران مرد....
ز حسرت باغبان افسرد.... کو کو ؟؟؟
۱۳۹۰ خرداد ۳, سهشنبه
کافر،مشرک ،ملحد ومومن ازدید مذهب !
کافرکسی است ،
که تخم حقیقت را درزمین دل ها میکارد تا برویند .
مشرک کسی است،
که همه ی افکار وعقاید وادیان را درساختن اجتماع شریک می سازد .
ملحد کسی است ،
که میگوید درخت حقیقت ،تنها یک شاخه ندارد .
مومن کسی است،
که برای “دروغی “که “حقیقت “میداند همه ی حثایق رانابودمی سازد .
فرهنگ ایران فرهنگ فراسوی کفرودین است .
به عبارت دیگر فرهنگ ایران فراسوی مذاهب وادیان وعقاید است .
مابنابه فرهنگ خود،حکومتی فراسوی کفرودین میخواهیم .
حکومت اسلامی چه از این نوع باشد ،چه ازنوع راستین دیگرش ،
برضد فرهنگ ایران است وباید برود.
“پرفسور منوچهرجمالی”
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه
فریب بزرگ 4
امام خمینی
حالت 1
اینها برای تحمیل قدرت خودشان تشبث می کنند به یک عده چماغ بدست. زیر سایه چماغها میخواهند زندگی کنند.
ما حکومتی را میخواهیم که برای اینکه یکدسته میگویند مرگ بر فلان کس آنها را نکشند.
سخنرانی پاریس ۱۲ آبان ۱۳۵۷
حالت 2
این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند بلکه جرمشان محرض است؛
باید فقط هوییت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلاً احتیاج به محاکمه آنها نیست.
هیچگونه ترحمی درمورد آنها مورد ندارد. ما معتقدیم که مجرم اصولاً محاکمه ندارد و باید او را کشت.
پیام به ملت ۹ تیر ۱۳۵۹
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه
دیکتاتورها همه از یک قماشند…
دربین وبگردی های اخیرم به یک نوشته عالی دروبلاگ یکی از دوستان آزاداندیشم “وبلاگ بی ربط”که گرفتارتیغ سانسورچی گردیده ،درباره دیکتاتورهای معروف قرن بیستم رسیدم که حق مطلب رو درمورد این جنایتکاران ادا میکنه وبدندیم اون رو با شما شریک بشم …
ولادیمیر ژیرینوفسکی:شاید مجبور شوم صـدهـزارنفـر را تیرباران کنم
آیت الله خمینی:کاش چوبـه های دار را بر میدانهـای بزرگ بر پـا کرده بودیم
ولادیمیر ژیرینوفسکی،رهبر ملی گرای افراطی حزب لیبرال دموکرات در انتخابات دسامبر 1993در روسیه نزدیک به یک چهارم آرا را از آن خود کرد،تهدیدات واظهارات نسنجیده او بسیاری را نگران می نمود.
برنامه های ژیرینوفسکی ترکیبی از رجزخوانی نظامی گرایانه،وعده های،اقتصادی بزرگ،نژادپرستی،ویهودی ستیزی بود.
او از کودتای مخاییل گورباچف در اوت 1991حمایت میکرد.
ژیرینوفسکی در کتاب خود با عنوان آخرین حرکت برای تسخیر جنوب خواستار آن شد که روسیه افغانستان،ایران،وترکیه را تسخیر کند.
خبرگزاری آسوشیتدپرس در پنجم فوریه 1994نمونه ای از اندیشه های او را اینگونه نقل میکند:
حزب لیبرال دموکرات طرفدار بازگشت دولت روسیه به مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق است.
من با تحت فشار قرار دان کشورها بالتیک و دیگر ملتهای کوچک شروع خواهم کرد،اهمیتی نمیدهم که سازمان ملل آنها را به رسمیت شناخته باشد.
تصمیم ندارم به آنها حمله کنم،زباله های رادیواکتیو را در طول مرز لیتوانی دفن می کنم و پنکه های نیرومند در آنجا کار میگذارم وشبانه پنکه ها را به کار می اندازم وروزها خاموش میکنم،همه آنها دچار پرتوزدگی میشوند ومی میرند،وقتی آنها مردند یا به زانو درآمدند دست خواهم کشید.
من دیکتاتورم ، آنچه میخواهم انجام دهم بد است،ولی برای روسیه خوب است،اگر من انتخاب شوم اسلاوها هر چه بخواهند به دست خواهند آورد.
خیلی واضح می گویم،وقتی من به قدرت برسم دیکتاتوری برقرار خواهد شد،آمریکایی ها را درفضا هدف قرار خواهم داد،با ایستگاههای فضاییمان این سیاره را محاصره خواهم کرد،طوری که آنها از سلاحهای فضایی ما دچار وحشت شوند،اهمیتی
نمی دهم که آنها مرا فاشیست یا نازی بنامند.
کارگران در لنینگراد به من گفتند،حتی اگر تو پنج آرم صلیب شکسته هم به سینه ات بزنی،باز همه ما به تو رای خواهیم داد،تو طرح روشنی را وعده می دهی.
هیچ چیز مثل ترس مردم را به بهتر کار کردن وانمیدارد. چمـاق،نـه هویـج.
من همه این کارها را با آوردن تانکها به خیابان انجام خواهم داد، کسانی که باید بازداشت شوند شبانه و بی سروصدا بازداشت خواهند شد،شاید مجبور شوم صد هزار نفر را تیرباران کنم ،اما بقیه سیصد میلیون نفر درآرامش زندگی خواهند کرد.
من این حق را دارم که این صدهزار نفر را تیر باران کنم،من به عنوان رییس جمهور این حق را دارم.
آیت الله خمینی نیز اینگونه میگفت:
اگرما ازاول که رژیم فاسد را شکستیم واین سد بسیار غاصب را خراب کردیم،به طور انقلابی عمل کرده بودیم،
قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم،وتمام مجلات فاسد ومطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم وروسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم وحزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، وروسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودم،وچوبه های دار را بر میدانهای بزرگ بر پا کرده بودیم ،ومفسدین و فاسدین را درو کرده بودم،
این زحمت ها پیش نمی آمد...
و یا در جای دیگری چنین سخن راند:
ما دیگر نميتوانيم آن آزادی را که قبلاٌ دادیم بدهیم و نمیتوانیم بگذاریم این احزاب کار خودشان را ادامه بدهند. ما شرعاَ نمیتوانیم مهلت بدهیم. شرعاَ جایز نیست که مهلت بدهیم. ما آزادی دادیم و خطا کردیم. به این حیوانات درنده نمیتوانیم با ملایمت رفتار بکنیم. دیگر نمیگذاریم هیچ نوشتهای از اینها در هیچ جای مملکت پخش شود. تمام نوشتههایشان از بین میبریم. با اینها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار خواهیم کرد.
این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است، باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلاً احتیاج به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی درمورد آنها مورد ندارد. اگر ما اينها را نكشيم، هر يكی شان كه بيايد بيرون ميرود آدم ميكشد. با چند سال زندان كار درست نميشود.اين عواطف بچه گانه را كنار بگذاريد.
نیازی نمی بینم بیش از این تفکرات تحجرگونه ی اینان را واگویه کنم،
فقط به ذکر این نکته بسنده خواهم کرد که عجیب برنامه ها و روحیات ژیرینوفسکی در آن سالها به کردار وگفتار رهبران وصاحبان قدرت در کشورمان شباهت دارد.
ازرجزخوانی های نظامی گرایانه که برای سربازان آمریکایی گور دسته جمعی حفر میکنند،تا وعدهای بزرگ اقتصادی که قرار بود سفره های مردم رنگین تر شود،که اینگونه نشد هیچ سفره ها نیز کوچک تر شد.
ازنژادپرستی،ویهودی ستیزی نیز همان بس که اسراییل را از صفحه روزگار محو خواهندکرد.!
گفته های ولادیمیر ژیرینوفسکی به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، برداشت شده از کتاب تاریخ بلوک شرق / دیوید پیتروزا / ترجمه:مهدی حقیقت خواه
لینک به منبع خبر: بی ربط
۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه
فریب بزرگ
امام خمینی دردوزمان ودوشرایط متفاوت
حالت اول
در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی کامل در هر گونه عقیده ای خواهند بود.
مصاحبه با سازمان عفو بین الملل ۱۹ آبان ۱۳۵۷
حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور میگذارد.
مصاحبه با رویتر ۴ آبان ۱۳۵۷
حالت 2
در انقلابی که در ایران حاصل شد در سرتاسر این مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام میخواهیم.
این مردم قیام نکردند که مملکتشان دمکراسی باشد.
قم ۱۹ آذر ۱۳۵۸
به آنها که از دمکرسی حرف میزنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. میخواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند.
ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت ملی و دمکراتیک و اینها را میکنند میشکنیم.
قم ۲۲ اسفند ۱۳۵۷
قابل توجه اقایان موسوی وکروبی وسبزاندیشانی که هنوز درخطامام حرکت می کنند
وخواهان دموکراسی دینی هستند !
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
درکشور ماجایی برای عشق ورزیدن نیست ،بیا خیانت کنیم !
در کشور من
جایی برای عشق ورزیدن نیست
بیا
خیانت کنیم
در کشورمن
جایی برای اعتراض نیست
بیا
سرکوب کنیم
در کشور من
جایی برای عبادت نیست
بیا
کفر بورزیم
در کشور من
جایی برای رفتن،آمدن و خاطره اندوختن نیست
بیا......
کجا تو را دعوت می کنم؟
هر جا هستی بمان
بی درد،بی خاطره،بی کشور.
“کیوان مهرگان”
۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه
دیروز و امروز!
دیروز!
داداشم، اسلحه به دست، منتطر رهبر،
مادرم سر نماز دعا به جون رهبر،
بابام می گفت" همه شون سر ته یه کرباسن،
من سرگردون!
امروز!
برادرم، تو گور،
مادرم سر قبر برادرم،
بابام، کنار مادرم،
من تو زندون، زیر شکنجه.
اون دیروزمون بود، این امروز!
9 دی 1388 ــ 30 دسامبر 2009 ــ بروکسل ــ اردوخانی
۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه
من یک انسانم من هنوز یک انسانم من هر روز یک انسانم…
اگر به خانهی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بیواسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش به سق
... اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود،
میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ باید واقعبین بود !
صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم
پی نویس :این شعر رو دروبگردی هایم به چشمم خورد وخیلی خوشم اومد ولی متاسفانه نتونستم نام شاعرش رو پیداکنم.
۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه
روح سبز جنگل زندانی ست،کجایی میرزا ؟
روح خزرسبزاست وزندانی.
آسمان شهرآبی ست
اماآنچه آبی میپنداریم نقش است
نقاشی.
سبزجنگل زندانی ست
کجایی میرزااینجاباغ چای هم زندانی ست.
مردم بیچاره اند.
صورت پدردیگرباسیلی سرخ نمیشود.
هواسرداست.
کاش لمس میکردیم خوابیدن برسنگفرش خیابان را.
کجایی میرزاکه هرکه آزادی خواست زندانی شد.
این چه دینی ست؟
اینجاخداهم زندانی ست.
این نامردان سنگ کدام مذهب رابه سینه میزنند.
پدرم میگفت:
وای به حال مردم زندانی که سنگ آزادی خواهی حسین به سینه میزنند.
کجایی میرزانهضت سبزجنگل پدرمیخواهد
روح سبزجنگل زندانی ست.
۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه
اشکی برای ایران
برای ایرانم اشک میریزم.
ایران خفته درماتم وخون.
برای مردمی اشک میریزم که به هیچ قناعت میکنند.
برای توای ویرانه وطن.
ای تن داده به شلاق واستبداد.
برای توبغزدارم ازته دل.
ای که خاکت گلگون شده ازخون همرزمان من.
آزادی به زودی طلوع خواهدکردازدستهای پینه بسته ی پدر.
ازلرزه های اشک مادر.
سکوت ماخیانت است به مام میهن.
ماازفقرونامردی به خشم رسیده ایم.
من وهمرنجانم ازگرسنگی به خشم رسیده ایم.
ماکاری خواهیم کردکه داراونداربرابرشوند.
ماکاری میکنیم کارستان.
ازرنج برنجکاران تجلی خواهیم کرد.
ازدل ناله های ماهیگیران
ازیائسگی باغهای چای
ازبیچارگی گیله مردان ودهقانان تجلی خواهیم کرد.
درسپیده ی صبحی آریایی برمنبرشکسته وکثیف روحانیت طلوع خواهیم کرد.
خون من فدای سربلندی وشرفت.
خون من فدای لبخندمردم ایران.
جاویدخلق سبزایران.
۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه
گرگ ومیش
تو گرگ ومیش اگه پرسه بزنی
گاهی راهتو گم می کنی
گاهی هم نه ...
اگه به دیوار مشت بکوبی
گاهی انگشتتو می شکونی
گاهی هم نه
همه می دونن گاهی پیش اومده
که دیوار خراب شه
گرگ ومیش صبح سحر بشه
و زنجیر از دستا وپاها بریزه ...!
۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه
فریب بزرگ 3
امام خمینی :
حالت 1
مقامات روحانی شیعه قصد ندارند خودشان در ایران حکومت کنند.
در ایران اسلامی علما خودشان حکوت نخواهند کرد و فقط اظر و هادی امور خواهند بود.
حکوت مملکت در همه مراتب خود تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.
آبان ۱۳۵۷
حالت 2
همه متصدیان روحانی که هستند الان در مقامات بالا از بابت این است
که می بینند که کسان دیر نخواهند توانست اداه این کشور را آنطور بکنند که اسلام میخواهد.
بدون انها نمیشود اداره کرد مملکت را. ما جواب خدا را چه بدهیم؟
جماران ۹ شهریور ۱۳۶۱
قابل توجه آقایان حاکم فعلی
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
فریب بزرگ 2
امام خمینی :
حالت ا
با اعمال زور و شکنجه و اعمال خلاف انسانی هزاران نفر در ایران از بین رفته اند و میروند.
المستقبل آبان ۱۳۵۷
حالت 2
مردم باید پند بگیرند از آن مادری که پسرخود را آورد و بدست محاکمه سپرد و آن پسر اعدام شد.
این یکی از نمونه های اسلام است و دیگران هم باید همینطور باشند.
اولادها و برادرها و فرزندان خودشان را اگر نصیحت نپذیرفتند معرفی کنند تا ه مجازات خود برسند...
شهریور ۱۳۶۰
۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه
پرآواز قناری است دلم…
پر آواز قناری است دلم
کنار دریچه ای در زمستان
تا صبح
حدود من بالهای پرنده ای است
یا سنجاق زده به میله های قفس
یا سینه سپرده به پهنای برهوت
مصیبت امروز
دور خوابی است که در مُخَیِله پدرانی که سینه در سینه مغول
سرخ در خاک غلطیدند
نمی نشیند
اندیشه پرواز ممنوع است
استنطاق در پستو
صلابه بر سر گذر
پر است
پر آواز قناری دلم
با همه هجوم زمستان
با همه تیغ هایی که برکشیده اند
۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه
دیگر گذشت ازاستخوان صبر ،شمشمیرم !
اگر یک روز همدردان دیروز مرا دیدی
بگو این روزها از دست ایشان سخت دلگیرم
بگو از شانههای لاغرم خون میزند بیرون
بگو دیگر گذشت از استخوان صبر، شمشیرم
۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه
مرثیه ای برای انسان …
نخست انسان بود و استواری امن زمین زیر پایش
وچون از هیبت رعد و سیل و زلزله بر خود لرزید،
اعتماد از زمین بر گرفت و نگاهی عاجزانه به بالا انداخت.
ناتوان از درک بیکرانگی،
آن آبی بی انتها را سقفی پنداشت و پناهگاهی.
چشم ها را بست زانو ها را بر زمین نهاد و دست های نیاز را به سوی آسمان بر افراشت؛
درونش آرام گرفت.
اما هنوز رعد بود، سیل بود و زلزله بود.
و از آن پس جنگ ها آمدند
به شکل های صلیبی و هلالی و ستاره ای،
اعدام ها آمدند به گناه الحاد و کفر و زندقه،
زندان ها و شکنجه گاه ها آمدند با ادعای تواب سازی و هدایت به راه راست،
و انسان،
حرمت انسان را شکست.
باری هنوز با چشم های بسته،
زانو بر زمین دارد و با دستهای رو به بالا بر افراشته
آرامش را از آسمان گدائی می کند...